-
هذیان یک مسلول
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:42
همره باد از نشیب و از فراز کوهساران از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران از زمین ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران از مزار بیکسی گمگشته در موج مزاران می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی سازنه ، دردی ، فغانی ، ناله ای ،اشک نیازی مرغ حیران گشته ای در دامن شب می زند پر می زند...
-
عشق درو
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:41
رفته بودیم که دور از انظار دیگران ، ساعتی با سرگردانی یک عشق بی پناه ، زیر روشنایی مات ماه ، گردش کنیم ... آسمان کاملا صاف بود . مهذا ، پاره ابری سیاه ، صورت نازنین ماه را ، در سیاهی خود ناپدید کرد ... گفتم : آسمان به این صافی ، معلوم نیست این قطعه ابر سیاه ، از گریبان ما چه می خواهد ، ... اشاره به ابر کرد ، آهی کشید...
-
دختر زشت
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:40
پروردگارا ! این نامه را بنده ای از بندگان تو به تو می نویسد که بدبختی بمفهوم وسیع کلمه – در زندگی بی پناهش بیداد می کند.... بعظمت تردید ناپذیرت سوگند ، همین حالا که این نامه را بتو مینویسم آنقدر احساس بدبختی میکنم که تصورش – حتی برای تو که تنها پناهگاه تیره بختانی – امکان پذیر نیست ..... میدانی خدا ، سرنوشت دردناکی که...
-
تکیه بر جای خدا
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:36
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم در آن یک شب خدایا من عجایب کارها کردم جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم خدا را بنده ی خود کرده خود گشتم خدای او خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم میان آب شستم سهر به...
-
مناجات
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:35
الا ! ای مهین مالک آسمانها کجا گیرم آخر سراغت کجایی ؟ غلام وفای تو بودم _ نبودم ؟ چرا با من با وفا بی وفایی ؟ چه سازم من آخر بدین زندگانی که ریبی است در بیکران بی ریایی چسان خلقت مهمل است اینکه روزم فنا کرد – کام قدر – بر قضایی ! بیا پس بگیر این حیاتی که دادی که مردم از این سرنوشت کذایی ! خداوندگارا ! اگر زندگانیست...
-
مرگ ماهیگیر
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:34
آسمان میگریست ... و بادها شیون کنان فریاد می کشیدند : بریز ! ... ای آسمان ، اشک بریز!بریز که هر یک قطره اشک تو در بیکران زمین ، ستونی بر بنای زندگیست . و آسمان میگریست.... میگریست ... در پهنه ی کران ناپدید آسمان ، جز ناله ی زائیده از برآشفتگی اشکهای بی امان و عصیان ابر های سر گردان خبری نبود... و دریا ، در کشاکش...
-
فریاد فریاد
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:33
فریاد از این دوران تار تیره فرجام. این تیره دورانی که خورشید از پس ابر : خون میفشاند – جای می – بر جام ایام ! فریاد ! فریاد ! از دامن یخ بسته ومتروک الوند تا بیکران ساحل مفلوک کارون هر جا که اشکی مرده بر تابوت یک عشق. هر جا که قلبی زنده مدفون گشته در خون.... هر جا که اه بیکس اوارگیها .... دل میشکافد در خم پس کوچه ی...
-
ایزابل...
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:32
گریه کنید !... گریه کنید ای خاطرات گذشته ، ای خاطرات دوران از یاد رفته جوانی ، ای اشکهای پنهانی ، گریه کنید ، ایزابل من رفت .... ایزابل من مرد... نمیتوانم ! باور کنید ، هیچ نمیتوانم او را . خودش را نه ، همه آنچه او در پریشانی نگاه پریشانش برای من ، و بالاتر از من ! برای قلب دیوانه پرست من ، داشت ، فراموش کنم. امشب هم...
-
زبان سکوت
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:29
یک ساعت تمام ، بدون آنکه یک کلام حرف بزنم به رویش نگاه کردم فریاد کشید : آخر خفه شدم ! چرا حرف نمی زنی ؟ گفتم : نشنیدی ؟ .... برو
-
زندگینامه کارو
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 13:26
او به علت شدت بیماری قلب سه بار در بیمارستان بستری شد و پزشکان هرگونه فعالیت را برای او خطرناک دانستند. به این جهت ، اگر این یادداشتها نا منظم چاپ شد و یا قطع گردید ، علاقمندان به نوشته های کارو خواهند بخشید .... از دوستداران کارو نه آثار کارو – خودِ کارو – تقاضا دارم زندگینامه کارو را تا پایان بخوانند ....زندگینامه ی...